دستم به دامانت! همین دستی که خالیست
میآیم آنجا، اینطرفها خشکسالیست
دستم به دامانت، دلم دنبال باران
باران خوب سرزمینهای شمالیست
! قرن غم است و قرن آتش، قلب... آهن
! دیگر بندرت قلب آدمها سفالیست
آثاری از لبخند بر آئینهها نیست
...اینها فقط در داستانهای خیالی است
با گوشة چشمی ضمانت کن دلم را
!آهوی من در دام بیرحم شغالیست
آزاد کن، آزاد باشم. قاصدک وار
! حال کبوترهایت آقا، خوب حالیست
نزدیک شد باران، هوا ابریست... آن مرد
! حس میکنم در این هوا... دراین حوالی ست
شاعر:نمی دونم
دوستان انشاءالله عازم مشهد مقدس هستم.
از همگی حلالیت می طلبم انشاءالله نایب الزیاره شما خواهم بود.
دعا بفرمایید . یاحق